جدول جو
جدول جو

معنی قلمی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

قلمی کردن
کلکی کردن نوشتن یادداشت کردن نوشتن تحریر کردن، یادداشت کردن
تصویری از قلمی کردن
تصویر قلمی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلم کردن
تصویر قلم کردن
کنایه از بریدن، چیزی را به شکل قلم قطع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلم کردن
تصویر قلم کردن
بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم کردن
تصویر قلم کردن
((~. کَ دَ))
بریدن، قطع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلدی کردن
تصویر جلدی کردن
چابکی کردن زرنگی کردن، شتاب کردن عجله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خطا و گناه کسی را باز گو کردن (نزد حاکم داروغه و دیگران)، شکایت از عمل کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلقی کردن
تصویر تلقی کردن
فرا گرفتن درک کردن، پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلمیح کردن
تصویر تلمیح کردن
اشاره کردن بسوی چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلمذ کردن
تصویر تلمذ کردن
شاگردی کردن درس خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسمت کردن
تصویر قسمت کردن
بخش کردن، تقسیم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیچی کردن
تصویر قیچی کردن
چیزی را با قیچی برش دادن، قیچی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیمه کردن
تصویر قیمه کردن
کنایه از ریز کردن، ریزریز کردن گوشت و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علنی کردن
تصویر علنی کردن
آشکار کردن، آشکار ساختن، نمایان ساختن، ظاهر کردن، فاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قامت کردن
تصویر قامت کردن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یللی کردن
تصویر یللی کردن
وقت خود را بیهوده هدر دادن، ولگردی، خوش گذرانی، یللی تللی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علنی کردن
تصویر علنی کردن
آشکار کردن ظاهر کردن فاش کردن آشکار ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاتی کردن
تصویر قاتی کردن
در هم کردن، آمیختن، مخلوط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) قامت بستن
فرهنگ لغت هوشیار
افراشتن به پا داشتن، استوار کردن، پنهان کردن نصب کردن بپا داشتن افراشتن، محکم کردن، پنهان ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسمت کردن
تصویر قسمت کردن
بهره کردن، بخش کردن، توزیع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاش کردن
تصویر قلاش کردن
میخوارگی کردن، عیاری کردن: ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیمه کردن
تصویر قیمه کردن
ریز کردن خرد کردن (گوشت و جز آن را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیچی کردن
تصویر قیچی کردن
برش دادن قیچی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
غلبه کردن گرما بر مزاج کسی: ... گرمیش کرده، علاقه نشان دادن مهر ورزیدن: میر با تو زخوی نیک بدل گرمی کرد گرچه رد سرما با میر نرفتی بسفر. (فرخی)، خشمگین شدن عصبانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نواله کردن بصورت لقمه و نواله در آوردن: عالمی را لقمه کرد و درکشید معده اش نعره زنان: هل من مزید. (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملغی کردن
تصویر ملغی کردن
بر انداختن باطل کردن لغو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاتی کردن
تصویر قاتی کردن
((کَ دَ))
درهم و برهم کردن، دیوانه شدن، اختلال حواس پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قسمت کردن
تصویر قسمت کردن
((~. کَ دَ))
بخش کردن، تقسیم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسمی کردن
تصویر مسمی کردن
((~. کَ دَ))
معین کردن، گماشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسمی کردن
تصویر رسمی کردن
Formalize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قطبی کردن
تصویر قطبی کردن
Polarize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قدیمی کردن
تصویر قدیمی کردن
Antiquate
دیکشنری فارسی به انگلیسی